نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات نازنین رقیه

نازنيني در 28 /1390/12

سلام سلام صدتا سلام جیگر خانم خسته نباشی جیگرکم مامان دورت بگرده این روزهای اخر سال چه حسی داره از سال ٩٠چیزی نمونده داره بارو بندیلشو جمع میکنه و میره سال خیلی خوبی بود خیلی دوسش داشتم فقط به خاطر شما نفسم سال ٩٠ هدیه باارزشی به ما داد خیلی دوست دارم نازگلکم عروسکم امروز صبح مامان خانم موهاشو رنگ کرد شما هم خیییللللللللللللییییییی خانمی کردی واصلا اذیت نکردی بعدشم مظلومانه خواب رفتی تصدق چشمای مهربونت عصر هم مامان به خاطر اینکه دخمل خیلی خوبی بودی بردت ددر و کلی چیز میز واست خرید شب هم تشریف بردید دوش اب گرم و توی اتاق گرمتون لالا کردید فدات بشم الهی، توجه مینمویی!!!    
28 اسفند 1390

نانازي خوب شد

سلام خاله جوني هاااااااانازنين من خوب شدخوب خوب...........تازه باهم رفتيم خريد عيد يه عالمه چيز هاي خوشمل خريديم خونه تكوني هم كرديم كارهاي سخت رو هم گذاشتيم واسه بابايي...يادش بخير سال گذشته همين موقع ها شما 6ماهه بودي توي دلم ومن نميتونستم خونه تكوني كنم واسه همين همه كارها رو بابايي كرد حال شما واسه خودت خانومي شدي و7ماه ونيمه هستي خدايا شكرت هزار مرتبه شكر به خاطر وجود عسلم شكرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
24 اسفند 1390

نازنيني دون دون شده

نازنيني من از ديروز دون دون شدي كل تنت اينجوري شده خييييييييلللللللليييييييي نگران بوديم واسه همين برديمت دكتر اخه دخترك اروم من خيلي بيتابي ميكردي و همش ميخواستي بغلت كنم برديمت دكتر واقا دكتر گفتش كه به دارو حساسيت داشتي و داروي ضد حساسيت بهت داد كه خداروشكر خيلي بهتر شدي و ديگه نق نق هم نميكردي الهي مادر فدات بشه كه نفهميد دخترش چي شده!!!!!!!!!!!
21 اسفند 1390

اولين بيماري نانازي وغصه ماماني...

سلام گل ماماني ببخش دير اپ كردم شما گلي 7ماهت هم به پايان رسيده ووارد ماه 8شدي جيگر طلا سرما خوردي الان 2روزه خيلي تب داري دكتر هم رفتي اما بهتر نشدي تبت بالاست مامان خيلي نگرانه اخه اولين سرماخوردگيت هست زود خوب بشو مامان داره از دلواپسي ميميره
18 اسفند 1390

نازنين رقيه نيم ساله شد

                نازنينم گل قشنگم روييدنت و نيم ساله شدنت مبارك   عشق من 10/05واكسن 6 ماهگيتو زدي ومثل هميشه فقط موقع زدن گريه كردي وسريع اروم شدي بميرم واست كه اينقدر مظلومي...امروز  همش لالا بودي يكم تب هم داري ولي از واكسن 4ماهگيت خيلي بهتري ديگه برنامه غذايي هم داري هرچند يه مقدار فرني رو شروع كرده بودم ولي حالا ديگه ميتونم با خيال راحت بهت غذا بدم... (چندبار اومدم بنويسم اينترنت قطع ميشد يا صفحه ارسال مطلب جديد باز نميشد ببخش كه با تاخير همراه بود ازخاله ها هم معذرت ميخوام به وبلاگ همگي سر زدم ومطالبتون رو خوندم ولي كد تاييد باز نم...
6 بهمن 1390

اولين مامان گفتن ناناز

سلام گل نازم الهي مامان فدات بشه دلم ميخواد تمام هستيمو به پات بريزم همه وجودمي همه زندگيم 180 روزگيت وقتي داشتم ازت فيلم ميگرفتم يه دفعه گفتي "مامان"خيلي واضح...چندبار نگاه كردم 1بار 2بار 3بار ...خدايا نازنيني گفت "مامان"فدات بشم نميدوني قشنگترين لحظه بعد از تولدت گفتن كلمه مامان بود خيلي دوست دارم نفسم ماه من عشقم ميميرم برات، با من بمون بعد از 2روز هم بابا رو گفتي   ...
30 دی 1390

ناناز168 روزه

سلام گل مامان الهي فدات شم دورت بگردم كه هرروز داري منو ديوونه تر ميكني به خدا مامان نميدوني چه لذتي داره با تو زندگي كردن ...فكركن اينا روماماني ميگه كه از بچه متنفر بوده اما حالا لذت لباس پوشوندنت ،عوض كردنت ،حمام بردنت غذا خوردنت رو با دنيا عوض نميكنم ماه من...اين روزا بدجور دندونات اذيتت ميكنه كاش زود بيرون بيان      راستي خوشكلم هرچقدر بابايي بودي بابايي تر شدي پنج شنبه رفتيم خونه خاله نجمه خيلي وقت بود نديده بوديمشون ولي شما انگار كه بابا رو كمتر ديده بودي اينقدر واسه بابا دست وپا زدي وخودت ميكشوندي طرف بابا كه نگو همه از خنده تركيديم با اين خوشمزه بازي هات بعد هم كه برگشتيم مامانا وباباجون اومدن پيشمون ولي باز...
21 دی 1390

قلاب بافي ماماني واسه من

  سلام به همه خاله جوني ها مامانم واسم بافني كلده اينم از عكسهاشون يه تل و يه پاپوش ماماني خيلي تلاش كلد تا بلاخره موفق شد هنوز هم داله تلاش ميتونه تا چيزهاي خوشملتري واسم ببافه... اي واي ماماني اومدي عكس بندازي چرا خبل ندادي!!!!!!!چقدر خوشمل شدم همون تله هستا!!!!!!   دوس جوني ها شما هم به ماماناتون بگيد واستون چيزهاي خوشمل خوشمل ببافن... مواظب خودتون و ماماناتون باشيد بوسسسسسسس ...
12 دی 1390