نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات نازنین رقیه

ناناز در ماه پنجم هفته سوم

  کودک شما چگونه رشد می کند؟ استفاده از يك برنامه منظم براي شبها كه مثلا مي تواند شامل حمام رفتن يا خواندن داستان باشد، كودك شما را براي خوابيدن آماده مي كند. بهتر است به صورت مرحله به مرحله كودك را براي خواب آماده كنيد: به او غذا بدهيد، او را حمام كنيد يا فقط آبي روي بدنش بريزيد، لباسهايش را بپوشانيد، با او به آرامي بازي كنيد، يك كتاب برايش بخوانيد، يا كمي آواز يا لالايي بخوانيد يا كمي موزيك بگذاريد و آنگاه او را بخوابانيد. يك برنامه منظم و دوست داشتني، زمان كافي براي ايجاد ارتباط و پيوند بين شما و كودكتان فراهم مي كند. ممكن است برنامه شبانه را با همسر خود به اشتراك بگذاريد: شما كودك را به حمام ببريد، همسرتان برايش داستان بخواند و....
27 آذر 1390

142 روزگی ناناز

نانازی میخواد عروسکشو بخوره!!!!!!!!!!!!!!!!!!1   نانازی چه ناز میخنده!!!!!!!!!!!!!!!!   نانازی اواز میخونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کلاه عروسکشو هم پوشیده!!!!!!!!!!     نانازی چه ناز خوابیده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اینم یه عکس از ناناز که مامانی خیلی دوسش داره ...
23 آذر 1390

141روزگی ناناز

سلام مامانی امروز واسه 7بار رفتی حمام کلی کیفور شدی حالا هم 2ساعته لالا کردی وقتی میخوای لالا کنی پتو رو میدی سمت چپ صورتت اتگشتتو هم میخوری لالا میکنی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتبشه مادر الهیییییییییییییییییییی اینم چندتا عکس که صبح ازت گرفتم ومدام تغییر حالت میدادی قربون چشمای پف کرده ات ...
23 آذر 1390

دلتنگی مامان ناناز

سلام امید زندگیم مامانی دندونشو کشیده خوش به حال تو که دندون نداری!!!!!!!!!! دلم گرفته مادر...از همه حتی از خودم....دنیا نامرده هیچ وقت دل بهش نبند نه به خودش نه به چیزهایی که بهت میده چون سریع ارت میگیره و تااخرعمر باید حسرت بخوری
20 آذر 1390

125 روزگی ناناز

با سلام خدمت همه خاله وبلاگی ها از همگی معذرت میخوام نی نی وبلاگ چند ماه اینجا باز نمی شد نی دونم چرا!!!!!!!!!!!!!!!!لپ تاپم هم خباب شده الان هم لپ تاپ دایی مهدی رو قرض گرفتک ناناز خانم حسابی بزرگ و بامزه شده 4/9/90 وارد 5ماهگی شده 7/9/90 هم واکسن 4ماهگی شو زد و سال قبل یعنی 9/9/89 فهمیدم ناناز اومده توی دلم...........
9 آذر 1390

ناناز56روزه

مامانی چرا امروز این طوری گریه کردی سابقه نداشت اینقدر گریه کنی خداروشکر بابایی بود چون من همراهت گریه میردم بابایی بود  که ارومت میکرد هرکارهمکردم شیر نخوردی ساعت 1شیر خوردی الانم ساعت 6 هست دوباره خوابیدی خداجون چیکارکنم؟؟؟؟خداکنه وقتی بیدارشدی حسابی سرحال باشی وخوب شیر بخوری خیلیییییییییییییییییییی دوست دارم مامانی ...
28 شهريور 1390