نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات نازنین رقیه

خلاصه اي از 8ماهگي ناناز

جيگرخانم8ماه و5 روزه ما خيلي بلا شده وصد البته خوشمزه تر هرجا ميريم كلي طرفدار پيدا ميكنه اين خوشكل خانم عاشق پتوش هست تا ميخوام پتوشو تا كنم شروع ميكنه خنديدن وبال بال زدن كه بهش بدم ووقتي ميخوام بهش پتو رو بدم از دور انگشتشو اول ميخوره بعد  صورتشو ميزاره روي پتو و شروع میکنه به خوندن "گالی گالی گای ..."اگرم جايي پتوي نرمي پيدا كنه وضع همين طوريه  مامان قربون عطر تنت بشه كه بوي بهشت ميدي   از وقتي دندونش بيرون اومده گاهي وقتا دستشو دندون ميگيره وجيغ ميزنه ديگه اينكه خانم طلاي ما كافيه چيزي بهش بديم تا بخوره ديگه صداش بيرون نمياد وقتي هم خوراكيشو گم ميكنه زير همه چيز كه دورو برش هست سرك ميكشه تا پيداش كنه ...
10 فروردين 1391

8ماهگي نازنيني و اولين دندونش

نازنيني مامان 8ماهگيت مبارك وصد البته اولين الماست قربونت برم الهي امروز كه داشتم با مامانم صحبت ميكردم بهش گفتم ميشه اول دندونهاي بالا بيرون بياد اخه دندونهاي بالاي نازنيني ورم داره مامانم گفت ببینم دندونش بيرون نيومده؟؟بعد دستشو توي دهنت كرد و گفت دخملت الماساش در اومده منم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم اخه خیلی منتظر بودم خداروشکر که اذیتت نکردن وزود بیرون اومدن دوست داریم نفس خانم                                          ...
5 فروردين 1391

اولين عيد نازنيني

سلام عزيزم سال نو مبارك هزارساله بشي نفسم اين گلهاي بهاري تقديم به نازنينم امروز كلي عيد ديدني رفتيم شما هم كه حسابي خسته شده بودي تا اومديم خونه رفتي لالا امسال به خاطر وجود نازنينت مسافرت نرفتيم هرچند عروسكم امسال چند مرتبه شيراز رفتيم و از همه مهمتر كربلا...ديگه كافيه نه؟؟؟   بابايي هم الان اومد و سال نو رو بهت تبريك ميگه (عيدي بابا به ناناشي پول بود) چندتا عكس هم گرفتم كه انشالله واست ميزارم ...
1 فروردين 1391

اخرين شب سال 90

نازگل مامان فدات بشم الهي چه خوشكلي چه ماهي عسلكم ساعت 11:35 شب اخر سال 90 چند ساعت بيشتر به تموم شدن سال 90 باقي نمونده امسال رو خيلي دوست داشتم باور كن ماماني دلم گرفته كه داره ميره ولي خوشحالم از داشتنت از سلامتيت از اينكه منو ميشناسي وبهم احساس تعلق داري واسم ميخندي ذوق ميزني  خداروشكر هزاران هزار مرتبه دخترم توي اين لحظه هاي اخر سال 90 از خدا ميخوام كه شما وبابايي هميشه سالم باشيد وپيش من بمونيد و با هم از زندگي لذت ببريم جوجه كوچولوي من لباس نوهاتو تنت كردم وخوابوندمت حس خيلي خوبي دارم از اينكه امسال پيشمي فدات بشم دخترك معصوم وكوچولوي من،امروز بيشتر از هميشه اروم بودي  مامان جون خيلي خوابم گرفته شب خوش عشق كوچولوي من&nbs...
29 اسفند 1390

نازنيني در 28 /1390/12

سلام سلام صدتا سلام جیگر خانم خسته نباشی جیگرکم مامان دورت بگرده این روزهای اخر سال چه حسی داره از سال ٩٠چیزی نمونده داره بارو بندیلشو جمع میکنه و میره سال خیلی خوبی بود خیلی دوسش داشتم فقط به خاطر شما نفسم سال ٩٠ هدیه باارزشی به ما داد خیلی دوست دارم نازگلکم عروسکم امروز صبح مامان خانم موهاشو رنگ کرد شما هم خیییللللللللللللییییییی خانمی کردی واصلا اذیت نکردی بعدشم مظلومانه خواب رفتی تصدق چشمای مهربونت عصر هم مامان به خاطر اینکه دخمل خیلی خوبی بودی بردت ددر و کلی چیز میز واست خرید شب هم تشریف بردید دوش اب گرم و توی اتاق گرمتون لالا کردید فدات بشم الهی، توجه مینمویی!!!    
28 اسفند 1390

نانازي خوب شد

سلام خاله جوني هاااااااانازنين من خوب شدخوب خوب...........تازه باهم رفتيم خريد عيد يه عالمه چيز هاي خوشمل خريديم خونه تكوني هم كرديم كارهاي سخت رو هم گذاشتيم واسه بابايي...يادش بخير سال گذشته همين موقع ها شما 6ماهه بودي توي دلم ومن نميتونستم خونه تكوني كنم واسه همين همه كارها رو بابايي كرد حال شما واسه خودت خانومي شدي و7ماه ونيمه هستي خدايا شكرت هزار مرتبه شكر به خاطر وجود عسلم شكرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
24 اسفند 1390

نازنيني دون دون شده

نازنيني من از ديروز دون دون شدي كل تنت اينجوري شده خييييييييلللللللليييييييي نگران بوديم واسه همين برديمت دكتر اخه دخترك اروم من خيلي بيتابي ميكردي و همش ميخواستي بغلت كنم برديمت دكتر واقا دكتر گفتش كه به دارو حساسيت داشتي و داروي ضد حساسيت بهت داد كه خداروشكر خيلي بهتر شدي و ديگه نق نق هم نميكردي الهي مادر فدات بشه كه نفهميد دخترش چي شده!!!!!!!!!!!
21 اسفند 1390