نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات نازنین رقیه

40 روزگیت مبارک دخترم

الهی قربونت برم ببخش مامانی چند روز تلفن قطع بود نتونستم واست مطلب بنویسم شنبه06/12 چهل روزگیت بود رفتی حمام این سومین حمامت بودخیلی هم خوشکل شدی دوست دارم زود به زود ببرمت اما ترس از اینکه از دستم بیفتی مانع میشه امروز 44 روزگیت هست خیلی خوشحالم چون تقریبا 1 هفته هست که خیلی هم آرومتر شدی خداروشکر چهره ات هم داره کم کم شکل میگیره اصلا به من شبیه نیستی خیلی به بچگی های بابایی شبیه هستی ...
15 شهريور 1390

تولد نازنین رقیه

سلام کوچولوی مامان... بلاخره انتظارمون به سر رسید وبه دنیا اومدی اما ماجرای به دنیا اومدنت... وزن:3100 قد:50 دورسر:30 شب دوم مرداد بود که مامان حس میکرد درد داره اما درداش منظم نبود .واسه همین فردا صبحش یعنی روز سوم مرداد با مامانا رفتیم پیش خانم دکتر ستوده خانم دکتر بعد از معاینه مامان گفت دهانه رحمت باز شده باید سریع بستری بشی وبه نظر میرسه لگنت تنگه احتمال داره سزارین بشی...مامانا گفت بیا همین حالا بگو سزارینت کنن اما من گفتم نه میخوام طبیعی زایمان کنم خلاصه روغن کرچک هم گرفتیم خوردم اما بازهم دردم شروع نشد بلاخره ساعت 4:30 رفتیم بیمارستان وبستریم کردن واینداکشن شروع شد خلاصه بازم انتظار وانتظار... فردا صبحش یعنی 4مرداد دردها...
15 شهريور 1390

آخرین شب قدر سال 90

گلی جونم ارزومه برم هییت واسه شب قدر ولی با وجود نازگلی مثل شما نمیشه آخه میترسم مریض بشی یا چشمت کنن یا...   کوله بارت بربند شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم بشناسیم خداو بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم میشود اسان رفت میشود کاری کرد که رضا باشد او ای سبکبال در این راه شگرف در دعای سحرت در مناجات خدایی شدنت هرگز از یاد نبر من جا ماتده بسی محتاجم (التماس دعا) ...
1 شهريور 1390

28 روزگی و گر یه های نازنین خانوم

فدات بشم مامانی چرا اینجوری شدی؟همش گریه میکنی تو که دختر خیلی خوبی بودی از 20 روزگیت بد اروم شدیا... راستی نانازم چند روز دیگه 1 ماهت میشه خداروشکر ، مامان بزرگ بابایی میگه چله ات که بگذره درست میشی،همیشه فکر میکردم دختر ارومی باشی اخه توی شکمم خیلی اروم بودی ...
1 شهريور 1390

من ونازنین جونم

قربونت برم فرشته مامان که یه روز در میون میخوابی!!!!!امروز یکم ناراحت شدم ولی نذاشتم شیطون توی دلم خونه کنه وهمش خدارو واسه سلامتیت شکر کردم همین از همه چیز مهمتر وبهتره وقتی به صورت ماهت نگاه میکنم تویقدرت خدا میمونم چه ظرافتی خدا واسه بشرش بکار برده الله اکبر قربونت برم خدا چه قدرتی داری ما ادم ها از هیچ خلق میشیم واینقدر مغروریم... امشب شب قدر دومه خدایا کمک کن بتونیم از این شبها خوب بهره ببریم
30 مرداد 1390

شبهای قشنگ احیا

 گلنازم الان  توی گهوارت داری لالا میکنی ومن دارم با پام تابت میدم امشب اولین شب قدری هست که پیشمونی یادم میاد پارسال چقدر دعا کردم که سال دیگه با شما بیام احیا خداروشکر که سالمی و انشاالله که بتونیم با هم بریم 
28 مرداد 1390

من ونازنین جونم

سلام خوشکل مامانی... دردات به جونم الهی قربونت برم نمیدونی این روزها چقدر به خاطر بودنت خوشحالم واسم مونسوهمدمی بابایی که همیشه نیست ومن تنهام خداروشکر که تورو بهم داد الانم توی گهوارت لالا کردی فقط گاهی وقتا به خودت میپیچی گمونم دلت درده  عزیز دلم مثل جوجه ها هستی معصوم ....وقتی نگاهت میکنم دلم میره ...
22 مرداد 1390